خودش که نمیدانست!
من تمام عیب هایش را می دانستم،حتی بدترینشان را.
اما باز هم دوستش داشتم،
من با علم به همه ی ایرادات او؛
می خواستم تمام زندگی ام را به پایش بریزم.
و این " عشق " بود!
این که نقص هایش را بدانی و با چشمان باز،بخواهی اش!
خودش که نمیدانست!
من تمام عیب هایش را می دانستم،حتی بدترینشان را.
اما باز هم دوستش داشتم،
من با علم به همه ی ایرادات او؛
می خواستم تمام زندگی ام را به پایش بریزم.
و این " عشق " بود!
این که نقص هایش را بدانی و با چشمان باز،بخواهی اش!
درباره این سایت